سومين شب از سلسه نشست هاي نويسندگان پيشكوست كه در "موسسه فرهنگي هنري هفت اقليم"، با حضور "رضا جولايي"و ميزباني "مهدي يزداني خرم"برگزار شد.
"پريسا الله وردي"
به گزارش روابط عمومي هفت اقليم، طبق برنامه های گذشته ی یک شب یک نویسنده، ابتداي نشست با معرفي و آشنايي بيشتر با نويسندگان سپري شد، سپس جولايي سوالات يزداني خرم و در آخر سوالات حاضرين را پاسخ داد.
⭕️يزداني خرم: سو قصد به ذات همايوني يكي از بهترين رمانهاي صد سال اخير ايران است.
مهدي يزداني خرم در ابتداي برنامه ابراز خوشحالي كرد و گفت: من خيلي خوشحالم كه كنار نويسندهاي نشستم كه سال هاي سال با آثارش زندگي كردم و بارها و بارها خواندم و خيلي خوشحالم كه رضا جولايي عزيز در سالهاي اخير به فضاي ادبيات بازگشت. در ادامه افزود: سو قصد به ذات همايوني از نظر من يكي از بهترين رمان هاي صد سال اخير ايران است. اين حرف را با اطمينان ميزنم!
⭕️جولايي: من فكر مي كردم مي نويسم و هيچ كس نمي خواند، پس چرا ادامه بدهم؟
رضا جولايي در ابتداي سخنان خود خطاب به حاضرين جلسه گفت: هميشه خوشحالم كه با شماهايي كه براي ادبيات وقت مي گذاريد رودر رو مي شوم، چراغ ادبيات به همت شماها روشن است!سپس از مديريت موسسه هفت اقليم، براي برگزاري شب هاي نويسندگان تشكر كرد.
در ادامه از مهدي يزداني خرم تشكر كرده و افزود: سو قصد به ذات همايوني تقريبا فراموش شده بود كه بعد از ١٣ سال به لطف ايشان و ديگر دوستان چاپ و مطرح شد. من فكر ميكردم مي نويسم و هيچ كس نميخواند، پس چرا بنويسم؟ البته سوالي ست كه هنوز هم از خودم ميپرسم!
⭕️به توصيه ي گلشيري هر زمان كه از نوشتن خسته ميشوم به سراغ فلسفه ميروم.
در ادامه جلسه جولايي از ديدن ويدئوي نوه ٨ هفته اي خودش و شگفتي و سوالات فلسفي كه با ديدن اين ويدئو برايش ايجاد شده بود، گفت:بنظر من انسان از نظر شخصيتي در يك سني ثابت ميماند ولي جسم تغيير مي كند و آدم با كمال تعجب شاهد از دست دادن يك سري قابليت ها و تواناييهايش مي شود.تماشاي ويدئوي نوه ام كه با وجود١٤سانتي متر قد و ٨٠ گرم وزن تمام خصوصيات ظاهري يك انسان را داشت ذهنم را از فلسفه و چند و چون هايي كه با خودمان داريم پر كرد. مبناي اين سوالات از علاقه من به فلسفه سرچشمه مي گيرد. توصيه گلشيري كه مي گفت: " من هروقت از نوشتن خسته ميشوم سراغ فلسفه مي روم" را حالا من دارم ادامه مي دهم؛ با اينكه خيلي از مباحث فلسفي را درك نمي كنم. به دنبال فلسفه فيزيك و رياضي هستم تا پاسخي براي سوالات معمول بيابم. سعادتي كه من داشتم اين بود كه مادربزرگم قصه گوي قهاري و پدر بزرگم شاهنامه خوان بود. شايد اين هنر را از آنها گرفته باشم.
⭕️جولايي: پوسته ي فريبنده اي كه اسمش را تمدن گذاشتيم چه نقشي در دنياي ما ايفا ميكند؟
جولايي در ادامه سخنانش افزود: پوسته ي فريبنده اي كه اسمش را تمدن گذاشتيم چه نقشي در دنياي ما ايفا مي كند؟ اگر نقشي دارد پس اين مقدار خشونت براي چي ست؟ وقتي شاهد مرگ اين همه كودك هستيم مي توانيم در مفهوم انسانيت شك كنيم؟ما چقدر از اجداد غار نشينمان فاصله گرفتيم؟ آيا ميتوان به آينده اميدوار بود؟ اگر قرار است اميدوار باشيم،چطوري؟ به دنبال اينها اين سوال به ذهنم ميرسد كه فايده نوشتن در اين دنيا چيست؟ آيا پول و شهرت است؟ يا براي خودمان مي نويسيم و حديث نفس است؟ هربار كه ميخواهم رمان جديدي را شروع كنم اين سوال را از خودم مي كنم كه براي كي و چي دارم مي نويسم؟ فايده اي كه دنبالش هستم چيست؟ اين جواب قطعي ندارد! بنظر من نويسنده نبايد پاسخ قطعي بدهد و در نقش موعظه گر فرو برود. بزرگترين هنري كه نويسنده ميتواند داشته باشد بنظر من اين است كه درست پرسيدن را به ديگران بياموزد.
⭕️يزداني خرم: سال ٧٤ با خواندن كتاب سوقصد به ذات همايوني شوكه شدم!
يزداني خرم براي عنوان اولين سوال از جولايي ابتدا خاطره اي را به اين شرح تعريف كرد: سال ٧٤ بود. رمان سوقصد را از كتاب فروشي پنجره خريدم. آقاي يراقچي گفتند : رضا جولايي نويسنده مهمي ست. من كتاب را خواندم و با همان سن كمي كه داشتم از كتاب شوكه شدم . كار عجيبي بود؛شخصا به كتاب علاقمند شدم.با اينكه در آن سالها پخش مناسبي نداشت.همين علاقه من به آقاي جولايي باعث شد كه براي مصاحبه به خانه شان بروم، ايشان در اين مصاحبه گفتند: اگر خيلي از هنرمندها يانويسنده ها ، نويسنده نميشدند ، به احتمال خيلي زياد آدمكش ميشدند.عدم سنخيتي كه نويسنده با جهان دارد به نحوي او را عذاب ميدهد كه داراي خشونت ميشود كه فقط در نوشتن ميتواند ادا كند! اين نگاه جديدي بود، كماكان چنين نظري داريد؟
جولايي در جواب گفت: من زياد صاحب نظر نيستم، ولي بله! فكر ميكنم اينها دوروي شخصيت يك نويسنده است. هميشه ياد هيتلر مي افتم كه نقاش بود. دو جنبه ي متضاد پنهاني است كه ممكن است در وجود خيلي از نويسنده ها باشد، ولي همه، نه!
⭕️جولايي: دنيا به سمت خشونت ميرود!
در ادامه سوال قبل،يزداني خرم پرسيد: خودتان چطور اين موضوع را مديريت كرديد و چقدر از خشونت آثارتان به خودتان برميگردد؟
جولايي در پاسخ گفت: شايد كمي حساسيت بيش از حد، بيشتر از ديگران براي آنچه ميبينم نگران ميشوم. به دقت دنيا را نگاه ميكنم و متوجه ميشوم روز به روز بيشتر دارد به سمت خشونت ميرود.ولي اين خشونت را نميتوانيم ابراز كنيم و احساس ميكنيم در برابرش هيچ كاري نميتوانيم بكنيم.جلوي خشونت را نمي توانيم بگيريم جز اينكه در آثارمان بازتاب بدهيم و عريانش كنيم.
⭕️جولايي: در عرصه ادبيات كمي پررويي لازم است!
يزداني خرم در ادامه سوالاتش پرسيد: اوايل دهه ٨٠ ناگهان مصاحبه اي كرديد كه ديگر نه مي نويسم نه خواهم بود و حدود ١٠ سال ديگر ازشما خبر نداشتيم،چرا؟
جولايي پاسخ داد: من سو قصد را با مصيبت فراواني در آوردم در صورتي كه سرخوردگي اش برايم ماند.با سرمايه خودم چاپش كردم و فكر ميكردم اتفاقي خواهد افتاد ولي هيچ اتفاقي نيفتاد وبه زحمت ٢٠٠يا ٣٠٠ نسخه فروش رفت و ٣يا٤ تا نقد نوشتند.كتاب ها روي دستم ماند و هنوز به يادگار چاپ اول را دارم.كار ادبي احتياج به روابط عمومي داشت كه من نداشتم و هنوز هم ندارم؛ كه بنظرم بد نيست.در عرصه ادبيات كمي پررويي لازم است. من خسته شده بودم ،گفتم براي كي و چي بنويسم؟ من در آن سالها كار مي كردم ولي بيرون نميدادم.چون هم سخت گيري در آن دوران بيشتر بود و هم انرژي سابق را نداشتم. متوجه شدم شرايط كمي تغيير كرده و بجز آن چيزهايي كه من دنبالش بودم و بهش نرسيدم چيزهاي ديگري هم هست كه بايد به دنبال آنها باشيم.
⭕️جولايي: آن زمان گوتنبرگ كتاب را كيلويي ميفروخت!
يزداني خرم پرسيد: شما چگونه در آن زمان به اين سبك نوشتن رسيديد؟
جولايي گفت: من از بچگي بشدت به كتاب خواندن علاقه داشتم و اين علاقه را خانواده در من ايجاد كرد. جايزه من هميشه كتاب بود. كلاس پنجم كه شاگرد اول شدم پدرم برايم ١٠ كيلو كتاب خريد. آن زمان گوتنبرگ كتاب را كيلويي ميفروخت خيلي ها با اين مسئله مخالف بودند ولي بنظر من خدمت خيلي بزرگي كرد، به نسلي امثال من كه به اين واسطه توانستيم كتاب بخوانيم. " جنگ و صلح" را من در سن ١٢ سالگي خواندم و١٤ ساله بودم كه شروع كردم به نوشتن.دوره اي كه انتخاب كردم جنگ هاي ايران و روس و لشگركشي هاي عباس ميرزا بود.٥٠ صفحه نوشتم كه مهرماه شد، مدارس باز شد و نتوانستم ادامه بدهم ولي به يادگار دارمش. به گمانم خواندن "شازده احتجاب" خيلي موثر بود. پتانسيلي در اين فرارفتن از اين زمان حال وجود دارد. خيلي مبتلا شده بوديم به زمان حال نويسي و من چيز جديدي در آن نميديدم.
⭕️جولايي: همش در گذشته زندگي ميكنم!
يزداني خرم پرسيد: در دهه٦٠، ٧٠ چه كرديد؟! كه جولايي گفت: طبق معمول مشاغل متعددي كه پايدار نبودند!
در اينجا يزداني خرم پرسيد: چطور دوام آورديد؟!
جولايي در پاسخ گفت: ترك هاي زيادي روي شخصيت آدم پيدا ميشود.دوام آوردم ولي خيلي ضربه خوردم. بخاطر "بي فردايي"!! الآن هم مشكل من همين است. همش در گذشته زندگي ميكنم . بعضي اوقات حيرت ميكنم چقدر خاطرات گذشته را به وضوح به خاطر مي آورم! ولي در مقابل هيچ وقت به آينده فكر نميكنم!شايد به اين دليل كه آينده اي براي خودم متصور نيستم و به گذشته پناه مي برم. در حالي كه آن زمان هم سخت بود. كارم را به خاطر رمان سوقصد رها كردم كه حدود ٢ سال طول كشيد.
ادامه جلسه به پرسش و پاسخ از جانب حاضرين جلسه گذشت.
جولايي در جواب يكي از حاضرين كه پرسيد نوشتن را فن و تكنيك مي دانيد يا به صورت الهامي، آيا هركسي كه تكنيك هارا بياموزد نويسنده خواهد شد يا خير؟! جواب داد: گمان نمیكنم اينطوري باشد. من از دورهاي مي آيم كه تكنيك حرف اول را ميزد و تكنيك زدگي بعد از گلشيري به چنان اوجي رسيد كه يك سري از آثار را من سرسام ميگرفتم بخوانم.
همچنين در جواب يكي ديگر از حضار كه پرسيد: چقدر به تاريخ وفاداريد؟ پاسخ داد: تاجايي كه رمان را از بين نبرد.با اينكه روانشناسي و فلسفه اي كه درك كردم در آثارم هست، رمان را هميشه مقدم ميدانم.
باقي جلسه نيز با سوالاتي از جانب بقيه حضار سپري شد؛ رضا جولايي از سبك زندگي و تجربيات خودش در ژانر تاريخي گفت. اين جلسات كه به صورت هفتگي برگزار ميشود هفته آينده دومِ خرداد ماه با حضور "حسين سناپور" و ميزباني "فرشته احمدي" برگزار خواهد شد.
پريسا الله وردي