گزارش دیدار با ناهید طباطبایی
به گزارش موسسه فرهنگی هنری هفت اقلیم شب ناهید طباطبایی به عنوان آخرین جلسه از نشست های دیدار با نویسندگان پیشکسوت روز چهارشنبه 10 مردادماه به میزبانی آرش صادق بیگی، در سالن همایش های موسسه فرهنگی هنری هفت اقلیم برگزار شد. در ابتدای این نشست آرش صادق بیگی ضمن خوش آمد گویی به حضار، خلاصه ای از فعالیت های ادبی و سینمایی خانم طباطبایی را بر شمردند و اعلام کردند که خانم طباطبایی در مرز آشتی دادن مردم با ادبیات هستند و بعد از تاکیدهایی که دوره ای بر زبان آوری و بازی های زبانی ایجاد می شد، نثر خانم طباطبایی بسیار همه فهم و شفاف بود و با این وجود داستان هایی بسیار عمیق و درجه یک طرف بودیم. در ادامه مجری این نشت سوالاتی در مورد فعالیت های ادبی از مهمان نشست طرح کردند.
صادق بیگی: از حال و هوای دوران کودکی تان در اهواز و تاثیر زندگی در خانواده ای هنرمند بر فعالیت های خودتان بگویید:
طباطبایی: من شانس این را داشتم که در خانواده ای کاملا هنری و فرهنگی متولد شدم و پدرم از تئاتری های مهم اهواز بود و با خیلی از بزرگان سینما و نمایش ایران ارتباط کاری داشت. در خانواده ما کلی دکتر داشتیم البته پدر بزرگ من پزشک بود و پدرم هم پزشک بود اما گرایشش به هنر بیشتر بود. پدرم نمایشنامه ترجمه می کرد برای شبکه تلویزیون آموزشی آن زمان. پدرم کارمند اداره تئاتر هم بود و باخیلی از بزرگان تئاتر آن زمان که البته جوان بودند دوستی داشت و آقایانی مثل بیضایی و انتظامی و... با پدرم رفت و آمد کاری داشتند. پدرم بعد از آن بورس مدیریت تئاتر گرفت و بعد از آن که سنگلج افتتاح شد من و فرنگیس دختر آقای والی کوچک بودیم و ما را به سالن راه نمی دادند و از کنار پرده نمایش ها را می دیدیم و خاطرات زیادی هم از آن دوران به ذهن دارم. بعد از آن پدرم ماموریت خارج از مرکز مجبور شدند بروند دزفول و بعد به اهواز رفتیم و بعد آنجا شروع کردند به آموزش تئاتر.
آرش صادق بیگی: شما دانشکده هنرهای دراماتیک هم گویا درس خوانده اید؟
طباطبایی: در آن زمان ما 12 نفر بودیم که در دانشکده هنرهای زیبا کنکور داده بودیم و سه نفر از ما قبول شده بودند که من و دختر آقای والی و خواهرزاده آقای بیضایی بودیم. اما به ما گفتند که شما نمی توانید در این دوره شرکت کنید چون همه فکر می کنند که پارتی بازی شده است. بعد از آن من آمدم دانشکده هنرهای دراماتیک که بعد از دو ترم انقلاب شد. من دوست داشتم جامعه شناسی هنر بخوانم اما انقلاب همه چیز عوض شد و مسیر ما هم تغییر کرد.
آرش صادق بیگی: گویا شما دوره ای برای ساختمان هنرهای دراماتیک که اشغال شده بود تحصن و اعتراضاتی داشته اید که رخشان بنی اعتماد و جهانگیر کوثری و خیلی های دیگر هم بوده اند؟
طباطبایی: این ماجرای جالبی دارد که به نوبه خود جالب است. ما در واقع یک ساختمان اشغال کردیم. ما چندروز روی دم پله های وزارت ارشاد تحصن کردیم و ساختمان آموزشگاه هم از دست رفت و بعدا ساختمان بسیار بدی در امجدیه به ما دادند.
آرش صادقبیگی: شما ادبیات نمایشی خوانده اید و خانواده تئاتری هم دارید. چرا سمت داستان رفتید؟
باطبایی: من اصلا علاقه ای به ادبیات نداشتم و علاقه مندی های زیادی داشتم که نسبت به ادبیات در اولویت بودم. اما به لحاظ روحی خیلی اهل کار جمعی نبودم و بعد از انقلاب فرهنگی هم چندسالی در موسسه ای کار می کردم که ان شانس را داشتم که کنر شادوران محمد مختاری کار کنم و روی فرهگ لغات بیهقی و شاهنامه کار کنم و الان فکر می کنم خیلی شانس بزرگی بوده. من فرصت کردم ادبیات خودمان را بهتر بشناسم، خودم را بشناسم و نگاهم را پیدا کنم. در راه نوشتن هم آقای مختاری مشوق و معلم خوبی بود که من را تشویق می کرد به نوشتن و نوشتن برای من از آنجا شروع شد.
آرش صادق بیگی: انگار این دوری شما از تئاتر روی آثار شما تاثیر هم داشته و بیشتر از دیالوگ و عناصر دراماتیک به پالودگی زبان گرایش دارید و به ادبیات خالص بیشتر گرایش دارید.
طباطبایی: من در کلاس هایم به اهمیت دیالوگ واقفم اما اگر نمی نویسم شاید هنوز به کار کردنش را نمی دانم!
آرش صادق بیگی: پلات در کارهای شما خیلی مهم است و من شمارا به عنوان اولین نویسند هایی می شناسم که زنانگی در کارهایتان بارز است. چطور به نوشتن در این فضاهای زنانه رسیدید؟ و اصلا آیا به مباحث مربوط به فمینیسم توجه داشتید؟
طباطبایی: هیچ قصد و عمدی نداشتم. راستش برایم مخاطب هم مهم نبوده. به نظرم جریا خلاقیت راه می افتد نویسنده حرفی را می زند که باید بزند. در مورد فیمینیسم هم به آن دیدگاه درهم برهمی که در ایران به آن فیمینیسم می گویند توجه ندارم ولی معتقدم که باید جریان هایی به وجود بیاید. فمینیسم را تا اندازه ای قبول دارم که به پیشبرد مباحث حقوقی و اجتماعی زنان بینجامد و الا همه مردانی که در زندگی من بوده اند مردانی حمایت گر بوده اند.
آرش صادق بیگی: به نظر من شما یک زبان جهانی دارید. به این منظور که ترجمه پذیرند و سرراست می روید سمت موضوع. این اسلوب نوشتن و سبک و سیاق از کجا می آید؟
طباطبایی: به نظرم یکی از دلایلش بچگی من در دزفول است که به شدت تنها بودم و مجبور بودم از تنهایی کتاب بخوانم. ولع عجیبی به کتاب داشتم. نگاه من به زبان این است که زبان یک وسیله ارتباطی است. شما با سرراست ترین زبانی که می توانید با مخاطب حرف بزنید باید بنویسید. مگر اینکه آدم بخواهد یک داستان تاریخی بنویسید. من در داستان زندان سکندر کمی زبان تاریخی به کار برده بودم. به نظرم وقتی می شود به زبانی دیگر نوشت که در خدمت داستان باشد.
صادق بیگی: یکی از رمان های کمتر دیده شده اما فوق العاده خواندی شما رمان خنکای سپیده دم سفر هست که حاصل مشاهدات شما از فضای زندان زنان است و خیلی متفاوت است. جطور به این فضای متفاوت در داستان هایتان رسیدید؟
طباطبایی: به نظرم حاصل سنگینی آن فضا هست. خانم هایی در آن زندان بودند که سرنوشت های هولناکی بودند. زندان عجیبی بود در زندان رجایی شهر. اتاقی در آن زندان بود که فقط یک زندانی زن در آن بود. اتاق این زن به قدری مرتب و تمیز بود که آدم را تحت تاثر قرار می داد. این زن شوهر خودش را کشته بود و حالا محکوم به اعدام بود و زن برای خودش یک حجله انگار ساخته بود. چیزهای بسیار عجیب و غریبی آنجا بود که سیاه و سفید با هم بود و در این رمان تلاشم این بود که زندگی در لابه لای این فضا هولناک را نشان دهم. من مدت ها بعد از نوشتن این رمان آرام بخش می خوردم که تاثیر آن فضاها کم شود.
صادق بیگی: دیدگاه تان نسبت به فرم در داستان چیست؟
طباطبایی: به نظرم فرم باید برخواسته از داستان باشد و خودش با داستان بر می آید. ذهن من همیشه خالی از انتخاب فرم بوده اما گاهی هم فرم هایی به کار برده ام که بعدها دیده ام فرم جدیدی بوده.