گزارش دیدار با منیرالدین بیروتی در هفت اقلیم

گزارش از پریسا الله وردی
چهارشنبه ٦ ام تير ماه "يك شب يك نويسنده" با حضور "منيرالدين بيروتي" و ميزباني "علي اكبر حيدري " در موسسه فرهنگي هنري هفت اقليم برگزار شد.به گزارش روابط عمومي هفت اقليم، طبق روال هميشگي بعد از تشكر از حاضرين و معرفي آثار آقاي بيروتي سوال اول از جانب ميزبان برنامه مطرح شد.
⭕️وقتي نويسنده ٧٠٠ صفحه رمان مينويسد خودش چه لذتي ميبرد؟
بيروتي: ما همه  به دنبال لذت هستيم، زندگي مي كنيم كه لذت ببريم؛ حالا بعضي لذت هاي مادي و بعضي لذت هاي اين چنيني.خصوصياتي كه در داستان و ادبيات هست در هيچ جاي ديگري نميشود پيدا كرد.من فكر ميكنم دليل لذتي كه در ادبيات وجود دارد؛ انتقال تجربه است.زيرا ادبيات تنهايي جايي ست كه ما در آن به دنبال اطلاعات نيستيم. براي مثال وقتي كتابهاي علمي از قبيل شيمي و فيزيك ميخوانيم فقط به ما اطلاعات اضافه ميشود و هيچ كاربردي در زندگيمان ندارد. اما چون مدام به دنبال كشف زندگي هستيم و زندگي هميشه نامكشوف است و براي هركسي هميشه معماست،به داستان رو مي آوريم تا تجربه هاي نويسنده كه در قالب داستان ريخته شده است را تجربه كنيم.نويسنده تجربه چيزي را كه كشف كرده به ما منتقل ميكند و ما چون هميشه در محدوديت هستيم و همه چيز را نميتوانيم تجربه كنيم از ادبيات لذت مي بريم چون تنها جايي ست كه ميتوان همه چيز را تجربه كرد حتي قتل را.اعتقاد من اين است كه يك نويسنده بايد نويسنده به دنيا بيايد و كسي را كه جوهره نويسندگي نداشته باشد با آموزش نميتوان نويسنده كرد و اين بدين معنا نيست كه آموزش بد باشد اما نبايد هيچ چيزي در زندگي نويسنده جاي نوشتن را بگيرد، اگر بگيرد نويسنده نيست. نويسنده براي هر كتابش بايد بميرد، تمام شود و براي كتاب بعدي دوباره مطالعه و تجربه كند.من براي هر سطر به سطر زواياي دروني خودم را كشف ميكنم و اين را در قالب تجربه به ديگري منتقل ميكنم؛ تا او هم بتواند كشف كند و يك قدم از من  جلوتر برود.
⭕️پس اگر اينطور باشد خيلي از كتاب هايي كه الان چاپ ميشود نبايد چاپ شود، درست است؟
بيروتي: ما در دوره اي هستيم كه ادبيات و داستان نويسي را دست كم يا شوخي ميگيريم. وقتي زندگي نامه نويسندگان را بخوانيم متوجه ميشويم كه زندگي هاي عجيب و سختي داشتند. نمي توانم تصور كنم كه بدون زجر و رنج داستان بنويسي و ماندگار شوي. من دست كم براي خودم اين قاعده را دارم.
⭕️آيا زندگي و نوع تجربه كردن نويسندگان خارجي با ما خيلي متفاوت نيست؟
زندگي در شرايط مختلف متفاوت است. ما خيلي توجيه داريم براي تجربه نكردن درصورتي كه "فلور" با جيب خالي و يك ساك به سفر مي رفت و در فقر و فلاكت زندگي ميكرد تا تجربه كند.يكي از دلايلي كه ما به اينجا رسيديم اين است كه تجربه برايمان بي ارزش شده و بيشتر از تجربه به دنبال اطلاعات هستيم.
آدمهايي هستيم كه به شدت به دنبال اطلاعات جمع كردن هستيم و تجربه برايمان مفهومي ندارد. به قدري از طريق موبايل و ديگر وسايل ارتباطي عصر مدرن به ما اطلاعات ميدهند كه احساس نياز به هيچ چيز نداريم در عين حال كه سر تا پا نياز هستيم.و تنها چيزي كه ميتواند با اين مسئله مبارزه كند ادبيات است، چون در ادبيات دنبال اطلاعات نيستيم. كسي براي كسب اطلاعات داستان نميخواند، داستان ميخوانيم كه تجربه كسب كنيم كه كشف كنيم و زندگي را بيشتر بفهميم.

 


⭕️آيا نويسنده نبايد اين اطلاعات را دروني كند و تجربه دروني اش را بنويسد؟
بيروتي: دروني كردن اطلاعات نياز به تخيل دارد، تو زماني كه مدام دنبال اطلاعات هستي ديگر هيچ چيزي را تخيل نميكني، يكي از شيوه هاي مدرنيته براي اينكه انسانها را تبديل به ماشين كرده است همين  ميباشد. وقتي زياد اطلاعات داري انگار كه هيچ اطلاعاتي نداري، يك جايي بايد اطلاعات را مهر و موم كني و شروع كني به تخيل. يعني اطلاعاتت را با تخيل تجربه كني. اين فرصت را مدرنيته نمي دهد.هرروز براي تو يك نياز كاذب ايجاد ميكند كه احساس كني عقب ماندي و هي بيشتر سعي كني اطلاعات كسب كني.متاسفانه اين مسئله طوري همه گير شده كه كتاب هم براي اطلاعات ميخوانيم.من فكر ميكنم يكي از دلايلي كه ادبيات دارد كم رنگ ميشود همين انفجار اطلاعات است؛ يعني ما در عصري داريم زندگي ميكنيم كه بيخودي احساس نياز به اطلاعات داريم.درست است كه داستان نويس بايد اطلاعات داشته باشد اما جنس اطلاعات مهم است.
⭕️پس شما فكر ميكنيد يكي از دلايلي كه مخاطب كم كتاب ميخواند اين است كه همان اطلاعاتي كه داستان ميدهد را به راحتي از تلفن همراه خود ميتواند كسب كند و در داستانها تخيل نيست؟
بيروتي:دقيقا نتيجه اش همين ميشود كه مخاطبان با خود ميگويند چرا من كتاب بخوانم؟وقتي يك داستان چند صد صفحه اي را ميخواني كه فقط اطلاعات مي دهد و هيچ گونه حس تجربه و كشفي در آن نيست، كتاب بعدي را با اكراه ميخواني و سومي را اصلا نميخواني!
⭕️بيروتي: خيلي ها براي شهرت مينويسند.
هممون وسوسه مشهور شدن داريم و نميشود كتمانش كرد. اما نهاي

ت مشهور شدن چيست؟! ادبيات جاي اين حرفها نيست.اينكه كسي بنويسد و بخاطر شهرت به ادبيات برود بنظر من خيلي پرت است و متاسفانه درد ما همين است.وقتي در جامعه هشتاد ميليوني كتاب ٣٠٠ نسخه فروش ميرود فاجعه است.
⭕️دليل مطالعه متون كهن فرار از متون امروزي ست يا پيدا كردن سنت روايي؟
بيروتي: ادبيات كهن يك جنبه شخصي از كودكي براي من داشت و هرچه سنم بالاتر رفت برايم عموميت پيدا كرد.كاري به جنبه شخصي اش ندارم و عموميتش را بيان ميكنم.ما در ادبيات هيچ چيزي جز زبان نداريم، ادبيات تنها جايي ست كه هيچي چيزي نيست جز زبان،يعني تنها كانالايي است كه بايد تمام ذهنياتت را عبور بدهي و به خواننده ات برساني بنابراين اگر چه زبان بخشي از ادبيات است اما بنظر من مهم ترين بخش است.يعني نميتوان گفت در داستان زبان ركني است مثل ركن هاي ديگر.بنابراين در ادبيات تنها چيزي كه مدام با آن سر و كار داريم زبان است و اين زبان دائما بايد پوست بياندازد و اين پوست انداختن چند نفر را لازم دارد كه زبان را بشناسند كه به چه سمتي دارد مي رود.وقتي انقلاب يا مدرنيته ميشود و دچار تغيير و تحولت ميكنند  زبان تنها چيزي است كه در معرض خطر است چون تنها راه ارتباطي ما ست،وقتي اطلاعاتت جديد ميشود زبان جديدي هم خلق ميشود، اگر كسي نباشد كه اين زبان را هدايت كند به سمت پرتگاه مي رود. در اين هنگام متون كهن تنها معيار تو ميشود كه زبان را راهنمايي كني.زبان من قطعا با زبان هدايت فرق دارد اما بايد يك معياري باشد كه من خودم را بسنجم كه دارم پرت مي روم و يا نه درست حركت ميكنم.آن قطب نمايي كه باعث ميشود دائما تو را راهنمايي كند كه داري درست حركت ميكني و يا داري پس و پيش مي روي متون كهن است، متون كهن به اين معنا كه زبان نتوانسته روي آن اثر بگذارد و هنوز زنده است.معياري كه هزار سال نتوانسته روي آن اثر بگذارد، مگر بهتر از اين داريم؟