مراسم رونمایی از ترجمه دو رمان «قیام سرخ» نوشته پیرس براون و «دختری با تمام موهبت ها» نوشته مایک کری در موسسه هفت اقلیم برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم رونمایی از دو کتاب داستانی «قیام سرخ» نوشته پیرس براون و «دختری با تمام موهبتها» نوشته مایک کری عصر روز دوشنبه ۲۹ شهریور در موسسه فرهنگی هفت اقلیم برگزار شد.
این مراسم با پخش پیامهای ویدئویی نویسندگان این دو کتاب همراه بود. این پیامهای ویدئویی که به صورت اختصاصی برای خوانندگان ایرانی کتابها تهیه شدهاند.
کتاب «دختری با تمام موهبت ها» در ژانر وحشت، با ترجمه بهنام حاجیزاده در ۳۱۲ صفحه و قیمت ۱۹۵ هزار ریال؛ و کتاب «قیام سرخ» هم در ژانر فانتزی و پادآرمانشهری با ترجمه مهنام عبادی در ۳۳۶ صفحه و قیمت ۲۰۰ هزار ریال به تازگی توسط نشر بهداد منتشر شده است.
در کتاب «دختری با تمام موهبتها»، ملانی دختری بسیار خاص است. دکتر کالدول به او میگوید «نابغه کوچک ما». هر روز صبح، ملانی در سلولش منتظر میماند تا بیایند و او را به کلاس ببرند. وقتی به دنبال او میآیند، گروهبان پارکس تفنگش را به سمت ملانی نشانه میرود و دو نفر دیگر از آدمهایش او را به صندلی چرخدار میبندند. فکر میکند که آنها از او خوششان نمیآید. به شوخی میگوید گاز نمیگیرد ولی آنها نمیخندند. ملانی عاشق کلاس درس است. عاشق یاد گرفتن درباره هجی کلمات و حسابوکتاب و دنیای بیرون کلاس درس و سلول بچهها است. به معلم محبوبش درباره کارهایی میگوید که وقتی بزرگ شود، انجام خواهد داد. ملانی نمیداند چرا این حرفها خانم جاستینا را غمگین میکند.
داستان کتاب «قیام سرخ» هم از این عبارت است که دارو یک سرخ است، عضوی از پستتریننژاد در حکومتی از آینده که بر اساس رنگ افراد طبقهبندی شده است. همچون باقی دوستان سرخش، تمام روز را با این باور کار میکند که او و مردمش سطح مریخ را برای نسلهای آینده سکونتپذیر میسازند. با وجود سختیهای زیاد، زندگیاش را سپری میکند زیرا میپندارد خون و عرق او، روزی جهانی بهتر برای فرزندانش به ارمغان میآورد. اما به دارو و امثال او خیانت شده. به زودی خواهد فهمید که بشریت نسلهاست به سطح مریخ دست یافته است. شهرهای پهناور و گردشگاهها بر سطح سیاره گسترده شدهاند. برای طبقهی حکمرانان فاسد، دارو (و سرخهایی همانند او) چیزی نیستند جز تعدادی برده.
دارو، با آرزوی عدالت و درحالی که با خاطره عشقی از دسترفته انگیزه میگیرد، دار و ندارش را فدا میکند تا به مؤسسه افسانهای نفوذ کند؛ مکانی که نژاد سلطهگر زرین، خود را محک میزند و نسل بعدی سروران بشریت، برای دستیابی به قدرت دست و پا میزنند. او مجبور خواهد شد به خاطر جانش و آینده تمدن انسانی با بهترین و وحشیترین افراد طبقه حاکم رقابت کند.
در آنجا، برای پایین کشیدن دشمنانش از هیچ کاری فروگذار نمیکند حتی اگر به معنای تبدیل شدن به یکی از آنها باشد...
انتشارات بهداد کپی رایت این دو کتاب را خریداری کرده است و نیز هر دو نویسنده یادداشت هایی جداگانه نیز برای چاپ در کتاب برای خوانندگان ایرانی در اختیار نشر بهداد قرار داده بودند:
در ترجمه دستنوشته پیرس براون آمده است:
«برای خوانندگان پارسیزبانم؛
سپاسگزارم که بخشی از زمان عمر خویش را به خواندن نخستین رمان من، قیام سرخ اختصاص میدهید. این رمان را با الهام از نمایشنامه یونانی آنتیگونه نوشتم؛ راستش را بخواهید، بخش اعظم رمان از گذشتههای باستان و روزگاران دیرین بهره میگیرد. به گمان من، با نگاه به عقب و به گذشتهمان، در قالب انسانها و فرهنگها، میتوان درسهایی شگرف آموخت. از همین رو بسیار خشنودم حال پارسیزبانان قیام سرخ را خواهند خواند. فرهنگ و تاریختان وسیع و مملو از اکتشافات و تأثیرات فراوان است که دنیای مدرنمان را شکل میدهند. امیدوارم در همان حین که همگی برای آیندهای باشکوه و زیبا میکوشیم، از پژواکهای گذشته لذت ببرید. »
مایک کری پیش از این نیز یادداشتی برای فارسیزبانان (نشر بهداد) فرستاده بود که ترجمه آن به شرح زیر است:
«برای خوانندگان ایرانی؛
خیلی خوب با ایران و پیشینه تاریخیاش در مقام یکی از زادگاههای تمدن آشنایی دارم. چندین هزاره، ایران سرچشمهای بوده است که انگارهها و صنایع بدیع از آن به سوی غرب جاری شده تا الهامبخش دانشمندان، فلاسفه و داستانسُرایان یونان، روم و سایر ملل و سیاستمدارن مدرن باشد. از این رو فرستادن داستان حقیرم به ایران حسی دارد همچون... خب، در انگلیسی اصطلاح آن «زغال سنگ به نیوکسل فرستادن» است. نکته اینجاست که نیوکسل در انگلستان مکان اصلی توزیع و فروش زغالسنگ بوده است و به زغالسنگ بیشتری نیاز ندارد.
ولی همه به داستانهای بیشتری نیاز دارند. با داستانهاست که میفهمیم کی هستیم، از کجا آمدهایم و به کجا میرویم. بهترین داستانها، چندین و چند قرن باقی میمانند، چرا که فراموش کردنشان ناممکن است و همچنان با زبانی با ما سخن میگویند که درک میکنیم. برای مثال هزار افسانه، که اینجا در غرب (پس از بارها و بارها ترجمه و بازبینی و بازآفرینی) تبدیل به هزارویک شب شده است. چنین داستانهایی عاقبت بخشی از ژنوم ما به عنوان گونهای زیستی میشوند. آنها نه روی کاغذ بلکه بر وجود ما حک شدهاند.
یکی از بهترین دوستان من در دوران دانشگاه، مردی ایرانی به نام صباح دباغ و دانشجوی داروشناسی بود. یک بار به من گفت به نظرش زبان انگلیسی، زبانی بسیار مناسب و کارآمد برای مقالات علمی است، اما زبان فارسی، بیبروبگرد، بهترین زبان برای شعر و شاعری است. صباح درس خود را تمام نکرد. به خانه برگشت تا در مقابل عراق بجنگند (این اتفاق در سال ۱۹۸۵ رخ داد). ارتباطمان با یکدیگر قطع شد. هیچ نمیدانم آیا از جنگ جان سالم به در برد یا چه بر سرش آمد. هیچوقت هم بحثمان به سرانجام نرسید، برای همین هیئتمنصفه باید قضاوت کند.
در هرصورت، از این فکر بسیار خرسند و خشنودم که «دختری با تمام موهبتها» را به زبان فارسی خواهند خواند و (امیدوارم) به زبان فارسی درباره آن بحث میکنند. نمی دانم آیا چیزی از آهنگ و قدرت متنهای خودتان دارد یا نه؛ اما لطفاً آن را، اگر نه تکهای زغال، شمعی بشمارید؛ شمعی که در پشت پنجرهای در دوردستها، در دل شبی سیاه افروخته شده است.
نور برای دیدن اطراف کافی نیست ولی آنقدر هست که بدانیم شخص دیگری آن بیرون است. هنوز بیدار است. در تکاپوست. داستانهایی به او الهام بخشیدهاند که مدتها پیش، از طریق جادههایی که نه شن و نه جنگ نتوانستهاند آنها را مدفون کنند، از سرزمین پارس و عربستان به غرب آمدند و هرکجا که مردم آنها را بخوانند یا به آنها گوش بدهند، سکنا خواهند گزید.»